اين نوشته در تاريخ ۱۳ مرداد ۱۳۹۷ در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شد که در ادامه تقدیم شما همراهان خوب همآفرينی میشود:
—–
“اين شرکت را از هيچ به اينجا رساندم. الان هم ایدههای خوبی دارم، اما دست تنها هستم و متاسفانه افراد قابل اعتماد و توانمند برای اجرای مناسب این ايدهها پیدا نمیکنم.”
کسانی که با کارآفرینان و مدیران ارشد بخش خصوصی ایران نشستوبرخاست دارند، بهخوبی با جملات بالا آشنا هستند. اکثر مديران ارشد که از بنيانگذاران شرکتها هستند، با ایدههای نو و تصميمات هوشمندانهی خود شرکتشان را به جایگاه امروزی رساندهاند. آنها توانستهاند ایدههای نو را به خوبی اجرا و پیادهسازی کنند و تا زمینه ساز شکلگیری و رشد کسبوکارشان شود.
در این که این مدیرانِ توانمند، ایدههای خوب و توان مدیریت بالايي دارند شکی وجود ندارد. اما مشکل از آنجا آغاز میشود که اين مديران، تصميمات سرنوشتساز گذشته که زمينهساز موفقيتشان بوده را شاهد میگيرند و آن را به کل آينده تعميم میدهند. یعنی اعتقاد دارند که تنها با ایدههای خوبِ خود و اجرای مناسب آن ایدهها میتوانند آيندهای متفاوت و بهتر را برای شرکتشان رقم بزنند. این نوع نگاه، به دو دلیل از موانع کلیدی نوآوری در شرکتهای ایرانی به شمار میرود.
در این نگاه، نوآوری حاصل ايدههای مدیر ارشد يا چند همکار خوشفکر وی تلقی شده و در نتیجه امری موردی، لحظهای و از جنس نبوغ فردی است. این در حالی است که شکلگيری ایدههای خلاقانه در حوزههای مطلوب و همراستا با راهبردهای شرکت، امری موردی نیست. این ايدهها اگر چه ريشه در خلاقیت فردی دارند، اما تنها در محيطی مساعد و مناسب بروز پیدا میکنند و اجرایی کردن آنها یک نظام سازمانی ويژه را میطلبد. شرکتهای پيشرو برای ايجاد جریانی پيوسته از ايدههای خلاقانه در راستای نيازهای حال و آینده کسبوکارشان، برنامههای مشخص و نظام سازمانی مدونی دارند. در چنين محيط مناسبی، همه کارکنان و حتی بسیاری از مشتریان و متخصصان برونسازمانی در جهت بهبود و رشد شرکت ایدهپردازی میکنند.
وقتی ایدهپردازی خلاقانه تنها به بنیانگذاران یا مدیران ارشد یک کسبوکار محدود شود، این امر نه تنها از انگیزه دیگر کارکنان و ذینفعان برای بهبود و نوآوری میکاهد، بلکه نوآوری را با مانعی جدی روبهرو میکند. اگر چه مديران ارشد از هوش بالا و تجربهی باارزشی در حوزه کسبوکارشان برخوردارند، اما تجربه جهانی بهخوبی نشان داده که محدود کردن نوآوری سازمانی به ایدههایِ جمعِ محدودی از مدیران، در عمل جواب نمیدهد. اگر هم در چنین محدودیتی، شاهد نوآوری باشیم، این نوآوریها موردی و ناپايدار و بسیار کمتر و ضعیفتر از وضع مطلوب خواهند بود.
باید توجه داشت که ذهن مديران ارشد زیر بار سنگين فعاليتها و مسئوليتهای روزمره و تکراری، خسته میشود. بيشتر اين مديران (و حتی مديرانِ مستقيم زير نظر آنها) روزانه ساعتها درگیر جلسات فشرده و پیاپی هستند تا از عهده اداره امور روتين اما واجب شرکتشان برآيند. ذهن خسته و شلوغ اين مديران، معمولا خواستگاه خوبی برای شکلگيری و پردازش ايدههای خلاقانه نيست.
حتی اگر ايدهای نوآورانه در ذهن اين مديران شکل بگيرد، پيادهسازی آن مستلزم توجه مديريتی و صرف منابع کافی و به موقع است. ايدههای خلاق و نوآورانه که اجرای آنها با ريسک همراه است، در عمل بايد با فرآیندها و کارهاي جاافتاده و کمريسک شرکت رقابت کنند، همان فرآیندها و کارهایی که درآمد امروز سازمان مديون آنهاست. در بسياری از موارد، ايدههای نوآورانه به دلیل ماهیت خود، در تضاد با منطق و فرآيندهای موجود شرکت هستند. اما نکته اینجاست که مدیران ارشد، معمولا خودشان پایهگذار فرآيندها و کارهای جاافتاده شرکت و مدافع آنها هستند. در چنين شرایطی، برخی از ایدههای نو که میتوانند آینده شرکت را متحول کرده و فرصتهای ارزشآفرینی فراوانی داشته باشند، در همان بدو شکلگیری در ذهن مدیران ارشد به سرعت کنار گذاشته میشوند و هیچگاه فرصت بروز و اجرایی شدن پیدا نمیکنند.
اکنون فرض کنیم که بتوان مدیری ارشد پیدا کرد که با وجود تمام گرفتاریهای کاری و مشغلههای روزانه، همچنان ذهن خلاق و آمادهای برای نوآوری داشته باشد. فرض کنیم که این مدیر به هیج وجه اجازه ندهد که پیشفرضهای شخصی و شخصیتیاش مانع شکلگیری و به جریان افتادن ایدههای خلاقانه و نو شود. حتی اگر بتوان چنین مدیری پیدا کرد، چه تضمینی وجود دارد که بهترین ایده برای تحول کسبوکار در ذهن این مدیر شکل بگیرد نه در ذهن یکی از دهها یا صدها مدیر، کارشناس یا همکار شرکت؟ چه تضمينی وجود دارد که باارزشترین ایده برای اوج گرفتن کسبوکار در ذهن یکی از صدها يا هزاران مشتری شرکت شکل نگیرد؟ چه تضمينی وجود دارد که این ایده طلایی در ذهن یکی از مدیران یا کارکنان شرکتهای همکار شکل نگیرد؟ چه تضمینی وجود دارد که یکی از میلیونها فارغالتحصیل و استاد دانشگاههای ایران نتواند ایده درخشانی برای جهش سودآوری شرکت ارائه کند؟ چه تضمینی وجود دارد که یکی از میلیونها ایرانیِ متخصص خارج از کشور، نتواند راهکاری هوشمندانه برای رشد سریع شرکت ارائه کند؟ چه تضمینی وجود دارد که یکی از صدها میلیون متخصص خلاق فعال در سراسر جهان نتوانند راهی خلاقانه برای برتری شرکت در رقابت در بازارهای بینالمللی ارائه کند؟
جواب پرسشهای بالا کاملا آشکار است: هيچ تضمینی وجود ندارد. در روزگاری که هر روزه هزاران ایدهی جدید در قالب محصولات، خدمات یا فناوریهای جدید در نقاط مختلف جهان مطرح و اجرایی میشوند، تکیه بر ایدهها و ظرفیتهای فکری یک مدیر یا جمع محدودی از مدیران و بنيانگذاران، محدویتی بزرگ و اشتباهی مهلک است. چنین اشتباهی موجبات دیده نشدن و از دست رفتن بزرگترین فرصتهای نوآوری میشود. چنین اشتباهی باعث تاخیر در رصد تحولات جدید و دیر رسیدن به بازار میشود. چنین اشتباهی بالا رفتن هزینههای نوآوری را درپی داشته و به از دست رفتن فرصتهای پيشتازی و عقب افتادن از رقبای داخلی و بینالمللی میانجامد. در یک کلام، چنین اشتباهی یکی از بزرگترین موانع نوآوری در شرکتهای ایرانی است.
البته لازم است بر دو نکته در این ارتباط تاکید کنم: نخست این که مرادم از طرح این موضوع، استفاده نکردن از ایدههای مدیران ارشد و محروم ماندن از بینش و هوش تجاری آنها نبوده که این امر خود میتواند اشتباهی نابخشودنی در نوآوری باشد. بنابراین شرکتها به نظامی جهت رصد فرصتهای نوآوری نیاز دارند که مدیران ارشد هم یکی از منابع باارزش نوآوری باشند. دوم این که بسنده نکردن به ایدههای نوآورانه مدیران ارشد و رصد نظاممند تمامی فرصتهای نوآوری، امر سادهای نیست و تحقق آن نیازمند طراحی و برنامهريزی است. به خدمت گرفتن ظرفیت جمع بزرگی از انسانهای خلاق، فارغ از اینکه در داخل یا خارج از شرکت و حوزه تخصصی آن مشغول فعالیت هستند، الزاماتی دارد که قابل فراهم آوردن است. اما نقطه عزیمت، پذيرش و تصمیم مديران ارشد شرکتها برای استفاده از تمام منابع دورن و برونسازمانی نوآوری است.
بسیار با این تحلیل موافقم. متاسفانه در بهترین شرایط، اینچنین است. در حالیکه می بینیم در برخی شرکت ها خود مدیران هم اهل نوآوری نیستند و با نوآوری کلا به چشم یک تهدید نگاه می کنند. اصولا به هرآنچه که در روال و روتین موجود کوچکترین تغییری ایجاد کند حمله می کنند و …