اين نوشته در تاريخ ۶ مرداد ۱۳۹۷ در روزنامه دنیای اقتصاد منتشر شد که در ادامه تقدیم شما همراهان خوب همآفرينی میشود:
در طی سالها همراهی و همکاری با مدیران صنعتِ کشور، بارها و بارها دیدهام که در نگاه برخی از کارآفرینان و مديران ارشد، نوآوری با تحقيقوتوسعه معادل انگاشته میشود. وقتی از وضعيت نوآوری در شرکتی پرسيدهام، مديرعامل به وجود واحد تحقيقوتوسعه در سازمان به عنوان گواه وجود فرآيند نوآوری استناد میکند. يا در جلساتی با موضوع نوآوری، مدير تحقيقوتوسعه به عنوان تنها مخاطب یا سکاندارِ هدايتِ جلسات، حاضر میشود.
اگر چه وجود تحقيقوتوسعه در شرکتها، نشانهای از توجه مديران شرکت به اهمیت پژوهش بوده و امری مثبت تلقی میشود، اما نوآوری را هموزن تحقیقوتوسعه پنداشتن یکی از موانع مهم نوآوری در شرکتهای ايرانی به شمار میرود. حتما میپرسید چگونه چنین چیزی ممکن است؟ در پاسخ باید به دو دلیل مهم اشاره کنم:
نخست این که نوآوری مفهومی بسیار فراتر از تحقيقوتوسعه است. تحقيقوتوسعه تا اندازه زیادی متمرکز بر موضوعات فنی برای بهبود محصولات و خدمات شرکتها است. معمولا همکاران واحدهای تحقيقوتوسعه، متخصصان فنی باسابقه در حوزه تخصصی فعالیت شرکتها هستند. برای مثال در بخش تحقيقوتوسعه یک شرکت پتروشیمیایی، معمولا شاهد نقش پررنگ مهندسان و به ويژه مهندسان شیمی هستیم. تلاش بخش تحقيقوتوسعه در چنین شرکتی بر بهبود خواص و کيفيت محصول و کاهش هزینهها و ریسک عملیات متمرکز است. بنابراین، این واحد بر فعالیتهای فنی و فناورانه متمرکز است و در حوزههایی همچون تغییرات سازمانی، راهبرد بازار و بازاریابی، تغییر مدل کسبوکار شرکت و … ورود نمیکند يا ارتباط بسیار ناچيزی دارد. این در حالی است که شاید مهمترین گلوگاههای رشد آن شرکت از جنس راههای انتقال ارز برای تامين قطعات، تغییر نظام انگيزشی و … باشد. یعنی مواردی که ضرورتا از جنس فنی و فناوری نیستند.
محدود دانستن نوآوری به تحقيقوتوسعه باعث میشود که مواجهه نوآورانه با مهمترین چالشهایِ پیشِ روی شرکت بدون متولی و بدون برنامه باقی بماند. در چنین شرایطی، حتی با وجود تحقیقوتوسعهی اثربخش، مشکلات اساسی شرکت پابرجا میمانند و به تدريج، رشد و موجودیت شرکت را با تهدید مواجه میکنند.
نوآوری را هموزن تحقيقوتوسعه دانستن، به یک دلیل مهم دیگر مانع بزرگی بر سر راه نوآوری است. این دلیل دوم این است که اثربخشی و موفقیت تحقيقوتوسعه در بیشتر شرکتها نیازمند وجود فرهنگ و فرآيند نوآوری است. بنابراين در شرکتهایی که فرهنگ و فرآيند نوآوری نهادینه نشده باشد، واحد تحقيقوتوسعه در بیشتر موارد برای اعمال تغییرات (حتی در همان حوزه فنی مرتبط) بر در بسته میکوبد و نمیتواند خروجی و اثربخشی را مناسب داشته باشد.
برای نمونه تصور کنید که واحد تحقيقوتوسعه پس از آزمایشات مکرر دریابد که جایگزینی یکی از مواد اولیه وارداتی با مادهای دیگر (که از قضا امکان تامین آن از داخل کشور وجود دارد) شاید بتواند موجب بهبود خواص محصول نهایی شرکت شود. یا چنین اقدامی بتواند ضمن ثابت نگهداشتن هزینههای تولید، کيفیت محصول نهایی را افزايش یا دستکم از ریسک تامین مواد اولیه در شرایط ويژه (همچون شرایط تحریم) بکاهد. اما نهادینه نبودن فرهنگ و فرآیند نوآوری در شرکت باعث میشود که این تغییر با مقاومت زیاد روبهرو شده و درنهایت اجرایی نشود. این کار شاید نیازمند تغییر فرآيند سازمانی تامین مواد اولیه و به همین دلیل مستلزم حدی از ريسکپذیری و استقبال از تغییر نزد مدیران ارشد باشد. اما در غیاب فرهنگ جاافتادهی نوآوری، فرآيندها و سازوکارهای اجرایی شرکت مانع از ریسکپذیری میشوند. کافیست نظام انگيزشی شرکت به گونهای باشد که حفظ شرایط موجود را دامن زده و تقویت کند. در نبود فرآيند تعریفشدهی نوآوری در سازمان، نقش افراد و بخشهای مختلف برای اجرایی کردن این تغییر و تامین هزینهها و الزامات مربوطه مشخص نیست. این امر شانس موفقیت را به شدت کاهش میدهد.
یکی از دلایل به در بسته خوردنِ دستاوردهای پژوهشی در درون شرکتها، نیاز به تغییر فرآيندهای سازمانی یا مدل کسبوکار شرکت برای پيادهسازی موفق و اثربخشی آن دستاوردهاست. وقتی شرکتی نوآور نیست و نوآوری در آن شرکت در تحقیقوتوسعه خلاصه شده، تغییرات در سازمان و مدل کسبوکار با مقاومت فراوان مواجه شده و بسیار دشوار است. معمولا در چنین شرکتهایی، مدیر تحقيقوتوسعه در حلقهی مدیران ارشد و تاثیرگذار شرکت حضور ندارد و نمیتواند اجماع مدیریتی لازم برای این تغییرات را شکل دهد. چه بسا به دلیل نهادینه نبودن فرهنگ و فرآیند لازم، توفیق در ایجاد چنین اجماعی بهصورت موردی هم نتواند راهگشا باشد.
در سالهای گذشته در شرکتهای ايرانیِ دارای واحد تحقيقوتوسعه اما فاقدِ نظام نوآوری، شاهد تنزل جایگاه تحقيقوتوسعه و مدیران مربوطه بودهام. وقتی دستاوردهای تحقیقاتی یکی پس از دیگری به در بسته میخورند و نمیتوانند اثرگذاری لازم در رشد و سودآوری شرکت داشته باشند، به تدریج واحد تحقیقوتوسعه به عنوان یک واحد هزینهزا و غیراثربخش تلقی میشود. مدیر مربوطه از دایره مدیران و تصمیمگیران اصلی شرکت حذف شده یا جای خود را به مدیری کمنفوذتر میدهد. در نتیجه، به مرور زمان نگاه مدیران ارشد این شرکتها به تحقيقوتوسعه تغییر کرده و آن را امری تزیینی و نمایشی به شمار میآورند. مدیران و کارکنان واحدهای تحقیقوتوسعه هم در چنین شرایطی مجبور به عقبنشینی شده و خود را با پروژههای مطالعاتی یا پروژههای کوچک فنی سرگرم میکنند. ويژگی این گونه پروژهها این است که انجام آنها نیاز به همراهی و همکاری واحدهایِ دیگر و تغییر در فرآيندها و مدل کسبوکار شرکت ندارند اما اثربخشیشان بسیار ناچیز است. همین عقبنشینی، به نوبه خود باعث تشدید اعتقادِ مديران ارشد به ناکارآمدی تحقيقوتوسعه در ایران و درنتیجه عدم نوآوری شرکتهای ایرانی حتی در حوزه فنی میشود.
در نقطه مقابل، با شرکتهايی همکاری داشته و دارم که حتی دارای واحد تحقيقوتوسعه رسمی نیستند اما توانستهاند فرهنگ و فرآيند نوآوری را در سازمان خود نهادینه کرده و از ثمرات آن در قالب سودآوری و رشد بیشتر بهرهمند شوند. این امر به معنای نفی نياز شرکتها به تحقيقوتوسعه نیست، بلکه تاکیدی بر اولويت نوآوری بر تحقيقوتوسعه است. نوآوریِ اثربخش و موفق، زمینهساز تعمیق توانمندیهای سازمانی در حوزههای مشخص فنی است و میتواند مقدمهی شکلگيری تحقيقوتوسعه هدفمند و توانمند در شرکتهای ایرانی باشد. اما هم وزن دانستن نوآوری با تحقیقوتوسعه در برخی شرکتهای ایرانی، نه تنها باعث تضعيف تحقيقوتوسعه و به حاشیه رفتن آن شده بلکه در نهایت امکان نوآوری اثربخش را از آنها سلب کرده است.
هنوز نظری داده نشده است.